به گزارش بورس فوری، فرشاد مؤمنی، اقتصاددان و استاد دانشگاه علامه طباطبایی، از جمله منتقدان برجسته سیاستهای اقتصادی مبتنی بر الگوهای نئولیبرال و توصیههای نهادهای مالی بینالمللی در ایران است. او طی دهههای گذشته همواره بر لزوم بازاندیشی در مبانی نظری، معرفتی و نهادی سیاستگذاری اقتصادی کشور تأکید کرده و بهویژه نسبت به پیامدهای اجتماعی و انسانی اجرای نسخههای تعدیل ساختاری هشدار داده است.
در این گفتوگو، مؤمنی از منظری معرفتی و نهادی به نقد سیاستهایی میپردازد که به باور او نهتنها از واقعیتهای تاریخی، اجتماعی و اقتصادی ایران گسستهاند، بلکه با تحمیل الگوهای نامتناسب و بیریشه، زمینهساز فقر، نابرابری، بحرانهای ساختاری و وابستگیهای عمیق شدهاند. او بر اهمیت بازسازی نظام آموزشی کشور، تفکیک علم از شبهعلم، و شفافسازی فرایندهای تصمیمگیری و تخصیص منابع تأکید میکند و در عین حال هشدار میدهد که تداوم سیطره منافع رانتی و رباخوارانه بر سیاستگذاری، آینده توسعه در ایران را با تهدیدی جدی مواجه کرده است.
آقای دکتر، شما بارها از سیاستهای تعدیل ساختاری انتقاد کردهاید. برخی معتقدند مشکل از اجرای بد این سیاستها بوده، نه خود سیاستها. نظر شما چیست؟
مومنی گفت: من در کتاب «اقتصاد ایران در دوران تعدیل ساختاری» سند آموزشیای از صندوق بینالمللی پول آوردهام که در آنجا به کارشناسان تصریح میکند: در هر جایی که در کشورهای در حال توسعه نتایج این سیاستها به بحران منتهی شد، شما مطلقاً زیر بار نروید و آن را به اجرای بد نسبت دهید.
همانطور که آقای دکتر نمازی هم اشاره کردهاند، در همایشی که حتی طرفداران این سیاستها برگزار کرده بودند، گفته شد که ما بعد از اجرا، یعنی در اوج درآمدهای ارزی کشور تا آن زمان، با بیشترین حمایتهای سیاسی و امنیتی، این سیاستها را پیش بردیم. در آن فضا، هر کسی این سیاستها را نقد میکرد، گویا دشمن پیغمبر تلقی میشد!
او افزود: اگر تحت چنین شرایطی هم این سیاستها بد اجرا شده، پس دقیقاً تحت چه شرایطی قرار است بهدرستی اجرا شوند؟ ما باید بپذیریم که این سیاستها از اساس منحط و بحرانآفرین بودند.
منتقدان، این حرفها را اغراقآمیز میدانند. آیا شواهدی از وخامت اوضاع پس از اجرای این سیاستها وجود دارد؟
مومنی با اشاره به مدیریت اقتصاد ایران در شرایط جنگ 8 ساله به عراق گفت: میخواهم مثالی بزنم. کشوری که با 10 میلیارد دلار در سال، آنهم در شرایط جنگی، آبرومندانه اداره میشد، امروز با واردات سالی 60 تا 70 میلیارد دلار، با انواع بحرانها مواجه است. به زبان عدد و رقم، و بر اساس همین گزارشهای رسمی، شما اگر فقط رشد اقتصادی را در قانون برنامه چهارم ببینید، آنجا نوشته شده برای رشد 8 درصدی باید سالانه 200 میلیارد دلار ارز وارد کشور شود.
وی افزود: یعنی میزان وابستگی ما به دنیای خارج، بهشدت افزایش یافته است. از نظر فقرزایی و ناعادلانه بودن سیاستها نیز، گزارشهای رسمی میگویند که برای اولین بار در تاریخ ایران، طی فقط سه سال، جمعیت فقیر دو برابر شده است.
شما وضعیت ایران در پایان جنگ را با امروز مقایسه میکنید. چه تصویری از آن دوره دارید؟
این استاد دانشگاه گفت: در پایان جنگ، ایران در کمترین میزان قیمت نفت و درآمد ارزی بود. بااینحال، درآمد سرانهاش 7 برابر چین، 1.2 برابر ترکیه و برابر با مالزی بود. امروز در سال 1402، درآمد سرانه چین و ترکیه با ایران برابر شده است. این مسئله بسیار عریانتر از آن است که نشود فهمید.
وی ادامه داد: همانطور که آقای دکتر اشاره کردند، موضوع این است که این سیاستها به منافع فاسد، منحط و ضدتوسعهای گره خوردهاند و باید برای آنها چارهاندیشی شود.
این سیاستها چه تأثیری بر نابرابری و ساخت اجتماعی گذاشتند؟
مومنی گفت: از نظر ضد مردمی و ضد توسعهای بودن، وقتی شما شوکدرمانی میکنید، تقاضاهای معروف به نیازهای اساسی را کنترل میکنید ولی همزمان با آزادسازی واردات، کالاهای لوکس را رها میکنید.
وی ادامه داد: گزارش رسمی میگوید فقط از سال 69 تا 73، اندازه واردات لوکس در ایران 53 برابر شده است، درحالیکه در همان ایام، مرگ و میر ناشی از کمبود سرم در بیمارستانها گزارش شده است!
این اقتصاددان باسابقه گفت: یکی از توصیههای اصلی شوکدرمانی، سیاست تورمی است. این یعنی ضربهزدن به ارزش تنها دارایی فقرا ـ یعنی مزد و حقوقشان ـ و درعینحال افزایش ارزش دارایی ثروتمندان. در ذات خود، این سیاستها نابرابرساز و ضدعدالت هستند.
او گفت: ما در دوره جنگ، با همه فشارها، تعهدات حکومت نسبت به آموزش، سلامت، تغذیه و مسکن بیش از دو برابر میانگین جهانی بود. امروز، این عدد به کمتر از نصف میانگین جهانی رسیده است. این یعنی ما در اثر اجرای این سیاستها، دچار فقر، نابرابری، عقبماندگی، وابستگی و انواع بحرانها شدهایم.
چه راهکاری برای خروج از این وضعیت پیشنهاد میکنید؟
مومنی با اشاره به افول اقتصاد ایران گفت: پرسش بنیادی اینجاست: فاجعهای بالاتر از این باید رخ دهد که متوجه شویم کشور باید از تسخیرشدگی بهدست رباخوارها خارج شود و به سمت مردم و استقلال برگردد؟
وی افزود: مثلاً درباره بانکهای خصوصی، گزارش کمیسیون اقتصادی مجلس میگوید در 20 سال فعال بودن بانکهای خصوصی، رشد تولید فقط 36 درصد بوده، اما رشد نقدینگی 2500 درصد! یعنی یک شکاف هیولایی بین عرضه کل و تقاضای کل ایجاد شده است.
او ادامه داد: بهعلاوه، این بانکها فقط نقدینگی را جهشی نکردند، بلکه کیفیت آن را هم نابود کردند. نقدینگی از تولید جدا شد و به سمت دلالی، سوداگری و سفتهبازی رفت و نظام اقتصاد ملی را متزلزل، بیثبات و آشوبناک کرد. بهنظر من، دیگر مجالی برای ادامه این آزمونهای فاجعهساز باقی نمانده است.