به گزارش بورس فوری، آیا اندیشمندان باید دارای همان وزنی در جامعه باشند که سلبریتی ها در حوزه سینما و یا ورزش دارند؟ یا فقر تجربه است که می تواند چنین تصوری را ایجاد کند؟ آرش حیدری، مدرس و دارای دکترای جامعه شناسی از دانشگاه علامه طباطبایی، و عضو هیأت علمی دانشگاه علم و فرهنگ، در پاسخ به این پرسش تلاش کرده در سخنرانی خود در باشگاه تاک، ابتدا به فقر تجربه و به پیامدهایش که مهمترین آن، ناتوانی در قصه گویی است، بپردازد. او معتقد است مهمترین پیامد فقر تجربه، موضوعی است که در «حجم انبوهی از ترانه ها از نیمه دوم دهه ۸۰ و دهه ۹۰» مشاهده می شود. از نظر او این ترانه ها «همگی از نظر ساختاری ناله سر می دهند، با این مضمون که من تو را دوست داشتم، تو رفتی، وای دنیا چقدر تاریک است. هیچ چیزی بیشتر از این نیست. این دست از ترانه ها فاقد قصه و صور خیال هستند. از این رو روایت کننده تخیل اش را نیز از دست داده به نحوی که دیگر زایندگی نداشته و نمی تواند چیزی بگوید.»
او در ادامه با اشاره به این که این دست از ترانه ها « یک مویه ناشی از یک رنج دهشتناک است که نمی تواند به بیان دربیاید» گفت: « درست در همین نقطه، امر مبتذل و فشن، و جهان کالایی این نوع از ترانه ها را تسخیر می کند به این معنا که حال اگر کسی نمی تواند این رنج را به سخن دربیاورد، یک جایی به مثابه کالا می آید و تلاش می کند از انرژی آزاد شده از درون این رنج، چیزی را تولید بکند و در بازار آن را به فروش برساند. از این رو این امر نشان دهنده یک سندرم است.»
دکتر آرش حیدری
با این که چنین فضایی را سلبریتی ها شکل می دهند، با این همه این جامعه شناس می گوید: « نقد سلبریتی احمقانه است. نقد سلبریتی قرار است چه مسئله ای را آشکار بکند؟ با نقد به سلبریتی بگویم که این جا ایستاده ای. این که بسی معلوم است آن جا ایستاده زیرا منافع اش هم همانجا است. و سلبریتی بر اساس این جایگاه، چرا باید با من به گفت و گو بنشیند؟ و همچنین چرا من با او باید به گفت و گو بنشینم؟»
این عضو هیات علمی دانشگاه در ادامه می گوید: «مسئله بر سر نقد فرآیندی است که سلبریتی را ممکن می کند. اما اگر وارد گفت و گویی با سلبریتی شویم که چرا در چنین جایگاهی قرار گرفته ای، او می گوید جای من این جا بوده، به همین دلیل هم لایک گرفته ام، و ... درست هم می گوید. اما کار جامعه شناس و جامعه شناسی سامان دادن به چنین گفت و گویی نیست. بلکه کار جامعه شناسی نقد فرآیندی است که سلبریتی را ممکن می کند. این روزها نقد سلبریتی مد شده است. یکی هم می خواهد فضایی را فیلتر بکند، دلایل اش را می خواهد از نقد جامعه شناسان بگیرد تا از این طریق بگوید ببینید جامعه شناسان هم معتقدند که سلبریتی ها جامعه را نابود کرده اند. خیر سلبریتی ها جامعه را نابود نکرده اند، جامعه و دینامیسم اجتماعی ای که چنین میلی به سلبریتی ساختن داشته، مسئله است. سلبریتی تجسم روابط اجتماعی است که از قصه گفتن تهی شده است. سلبریتی تجسم لحظه فرودستی و هیستریک شده است. به همین دلیل افراد و جامعه نمی توانند قصه بگویند. به همین دلیل افراد خودشان را با وصل کردن به سلبریتی می خواهند دارای هویت کنند. زیرا توان قصه گویی خود را از دست داده اند.»
او افزود: «بنابراین نقد سلبریتی معنا ندارد و وقتی هم نقد کردیم گمان می کنیم حرکت بزرگ انتقادی صورت داده ایم. خیر این گونه نیست. هیچ حرکتی محافظه کارانه تر از نقد سلبریتی ها نیست. اگر هم افشا کردید که یک سلبریتی پول های آنچنانی را از کجا آورده است، بسیار هم خوب است. ولی سوال این است که این موضوع چه نسبتی با کار جامعه شناسی برقرار می کند؟ آیا آدورنو سلبریتی ها را نقد می کرد؟ فرآیندها مسئله اصلی هستند. از این رو این بلایی است که ما در کشور بر سر مکتب فرانکفورت آورده ایم. مکتب فرانکفورت را تبدیل به دعوای اندیشمند با سلبریتی کرده ایم. بعد می گوییم که سلبریتی ها جای اندیشمندان را گرفته اند.»
حیدری در ادامه با اشاره به این که «باید پرسید از چه زمانی اندیشمندان در مرکز تاریخ بوده اند که اکنون دفعه دوم بوده باشد» می گوید: «آیا اکنون در آمریکا همه دنبال این هستند که ببینند "ریچارد رورتی" چه می گوید؟ یا در فرانسه دنبال این هستند که آخرین نقاشی های کشف شده "پل کله" را دنبال کنند؟ یا در ایران همه دنبال این هستند که ببینند "ابن سینا" چه کرده است؟ همواره این گونه بوده که سلبریتی ها در جایی و اندیشمندان درجای متفاوت دیگری ایستاده اند. بنابر همین جایگاه، هیچوقت در تاریخ نبوده که اندیشمندان محبوبتر از سلبریتی ها بوده باشند.»
این عضو هیات علمی دانشگاه پیامد فقر تجربه در وضعیتی می بیند که «اندیشمند متوجه می شود در دیده شدن یک اتفاق خوبی می افتد، بعد می خواهد او هم دیده شود. سپس دعوای دیده شدنش را با سلبریتی ها انجام می دهد، غافل از این که حتما در این وضعیت بازنده است؛ زیرا سلبریتی دارای کالایی جذاب است که آن را بروز می دهد. اما همه می دانند با نیچه نمی توان کار سلبریتی را انجام داد. وقتی اندیشمند وارد آن بازی شد، وارد دعوایی غیر از بازی اصلی خودش که فیک است می شود.»
حیدری با تاکید بر این که «ما امروز با بحران سلبریتی -- اندیشمند مواجه ایم» گفت:« اندیشمند باید در زمین حقیقت بازی کند، حرفش را بزند، و اگر دیده شد، بسیار عالی است. و اگر دیده نشد، به تلاش هایش در زمین حقیقت ادامه بدهد. اندیشمند در زمین حقیقت ، معنا، یافته و در این زمین کنش ارتباطی برقرار کرده و بازی می کند، بازی در زمین دیده شدن سلبریتی برای اندیشمند اصلا درست نیست.»
او در ادامه گفت که «تفکر دیده شدن اندیشمند، خود حاصل فقر تجربه است. از آن جا که اندیشمند فاقد تجربه ای در حیات اجتماعی خود است تا بتواند آن را به بیان دربیاورد و مخاطب خود را بگیرد، می رود در حوزه دیگر، وارد رقابت با کیم کارداشیان یا کریس رونالدو می شود. و معلوم است که نتیجه این ورود به باخت اندیشمند منتهی می شود. اندیشمند باید قصه خودش را بگوید. ما زمین بازی خودمان را رها کرده ایم، فکر می کنیم باید برویم اینستاگرام را تسخیر بکنیم. که چه شود؟.»
او در پایان این بخش از سخنان خود مجددا به فقر تجربه پرداخت و گفت: « رقابت میان سلبریتی و اندیشمند نیز، خود ناشی از فقر تجربه بوده که در نظام اندیشه ای ما نشسته و خود نشانگر قطع رابطه اندیشمند با واقعیت است و این که اندیشمند دیگر نمی تواند روایتی اندیشه ای، از آنچه که بر سر جامعه می رود، ارائه بدهد. از این رو اخبار روز را می بیند، و بر این اساس به اخبار روز تکمله می نویسد. قریب یک دهه است که دانش اجتماعی ما تکمله نویس اخبار روز شده است. این در حالی است که قرار بود علم ، موضوعات را مسئله مند بکند، نه این که تکمله اخبار روز را بنویسد. اگر من حیدری، با مدرک جامعه شناسی، توانستم با گفتار جامعه شناسانه ام نقد وضعیت کنم، بسیار خوب، اما اگر جامعه شناس خوبی نبودم و با چند حرکت کم هزینه تر سعی کردم هویت به دست بیاورم، این دیگر هیچ ارتباطی با کار جامعه شناسی من ندارد. بنابراین مهم این است که بدانم در موقعیت خودم، چگونه مقاومت می کنم. نه این که در موقعیت خودم مقاومت نکنم، بعد به موقعیت دیگر بروم بخواهم بیشترین سرمایه را نیز کسب بکنم. و این خود ناشی از ناتوانی در ارتقاء حوزه ای است که در آن می اندیشم و کار می کنم. »